حرف های دل یک دختر 16 ساله

لعنت به کسی که میودنه به غیر از وان هیشکی تو زندگیت نیست...

به خاطر اون با کسی نمیری....

ولی بازم تنهات میذاره.....

+ نوشته شده در جمعه 6 دی 1392برچسب:, ساعت 1:30 توسط ترانه |


من نه عاشق بودم

نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من

من خودم بودمو یک حس غریب

که به صد عشقو هوس می ارزد

+ نوشته شده در جمعه 6 دی 1392برچسب:, ساعت 1:28 توسط ترانه |


اهسته بیا چیزی هم ننویس...

نظر هم نگذار....

همان که بخوانی بس است...

من به بی محلی ادمها

عادت کرده ام....

 

+ نوشته شده در جمعه 6 دی 1392برچسب:, ساعت 1:26 توسط ترانه |


هوایت که به سرم میزند

دیگر در هیچ هوایی

نمیتوانم نفس بکشم

عجب نفس گیر است

هوای بی تو!

+ نوشته شده در جمعه 6 دی 1392برچسب:, ساعت 1:23 توسط ترانه |


لحظه هایم نازنینند وقتی حضور نازنین تو را دارم

چگونه دم از تنهایی توانم زد وقتی که لحظه لحظه ی

عمرم اکنده از عطر حضور توست

نه من تنها نیستم

این تنهایی من است که تنهاست

( این متنو یکی از دوستای عزیزم برای روز تولدم بهم گفت خیلی دوسش دارم خیلی )

+ نوشته شده در چهار شنبه 4 دی 1392برچسب:, ساعت 1:0 توسط ترانه |


میترسم ، میترسم از لحظه ، لحظه ی عمرم

که بدون تو بگذره ، میترسم از نگاه های

سرد و بی تفاوت که گرمی چشمای تو رو از

یادم ببرهگریه

میترسم از سکوتی که راه نفسمو گرفته

سکوتی که نمیذاره اسم تو رو صدا کنم 

از این سکوت لعنتی بیزارم ، میترسم

بیا و سکوت قلب خستمو بشکن

خودم نوشتم خیلی دوس دارم نظرتونو راجع بهش بدونمخنده

+ نوشته شده در سه شنبه 3 دی 1392برچسب:, ساعت 23:54 توسط ترانه |